تووووولدت مبااااااارک (حسینم)
شیش سال از بهاری که در دل زمستان مهمان باغ زندگیمان شد گذشت ، امروز حسین کوچولو مامان قدی کشیده و هیبت مردانه به خود گرفته وبزرگترین هدیه زندگیش داداشی حسن که امسال مهمان ویژه تولدش بود
.
.
.
در طول روز که تدارک جشن شب را میدیدم دائم میومدی زیر دست و پاهام و سوال می کردی مامانی من امسال میتونم برم مدرسه ؟
و برق شادمانی را در اعماق چشمانت می توانسم ببینم خوشحالی وصف ناشدنی که شاید کوچک بنظر آید ولی برای تو رفتن به مدرسه یه رویای شیرینه و امیدوارم این رویای شیرین همواره برایت شیرین بماند
.
تولدت سپری شد پسرک کوچک مامان یک سال به مرد شدنش نزدیک شده وحالا بیش از هر روزی آرزو دارم تو را در لباس فارق التحصیلی و دامادی ببینم
امسال دلم آرامش خاصی داشت و من خیالم از بابت تنهاییت جمع شد حالا پسمر مامان داداشی بزرگه و قرار سالیان سال داداشیها بشن پشت و پناه هم
تولدت مبارک پسرک خوشگل مامان انشالله در پناه حق خداوند عمر با عزت بهت بده و قله های رفیع سعادت وکامیابی را در کنار داداشی طی کنی
دوستون دارم گل پسرا
مامانی طلا عکسای تولدت تو دوربین دایی معین گرفتم میزارم