تمام هستی ام
روزها در پس هم می گذرند و در این لحظات محصور در تنهایی لذت بخش ترین ثانیه های عمرم نگاه به قامت رعنا وچهره پر مهرت است ،هر گاه که بی اراده چشمانم در سیمای نازت خیره می شود ،مانند آن است که آینه ای از گذر زمان در مقابل رویم نهاده اند .از سویی به خاطر وجودت در کنارم سنا گوی پروردگار می شوم واز سوی دیگر در می مانم از عمری که بی پروا از کفم می رود ...هر چند این روزها بیش از پیش تنهایی مهمان خانه کوچکمان است ولی بودنت در کنارم امیدی است برای گذران زمان کاش ... حروف نیز هویدا کننده نهفته های دل است ودل تنگ من ترجیح می دهد سکوت پیشه کند تا مبادا نگاره اش به شکواییه تبدیل شود ،بهتر است در صندوقچه دل سر به مهر بماند وغم واندوه در پی آن مدفون ......