حسین جونحسین جون، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
حسن جونحسن جون، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

شامرزایی کته shamerzaei kote

شهمیرزاد در یک قدمی شهرستان شدن

بزرگی برایم گفت چه چیز مانع خورشید میتواند شود یک روز دو روز  سه روز ابر میتوانند جلوی پرتو افکنی خورشید را بگیرد در این حال هم آنقدر درخشان است که از اطراف میتوان تشعشعات طلایی خورشید را نظاره کرد ومثل شهمیرزاد مثل خورشید پشت ابر است واز قدیم گفته اند که خورشید پشت ابر نمی ماند. من یک آدم متعصب نیستم ولی ناحقی ها واجحافی که در حق سرزمین کوچک اما وسیع در شهرت وفرهیختگی دل هر شهروندی را می سوزاند اینکه بخواهند نام این شهر ناب را محو کنند ظلمی است آشکار بر شهری که مهد پرورش فرهیختگان و بزرگان است شهری که فرهنگش زبان زد خاص و عام است ،سانسور های خبری استان بی مهرمان که در کمال بی وفایی سعی بر این دارند تا از آوردن نام این شهر در صدا وسیما...
1 ارديبهشت 1392

حسین ومامان

برای اولین بار بدون بابا وحید رفتیم سفر یه روزه به اصرار بابایی ولی شادی تو در این سفر از دلتنگی من کم می کرد ،پسر گلی بودی کمی اذیت کردی ولی در کل خوب بودی من که روحم جان دوباره گرفته بود ،جاده ای سبز که همچون مخمل بر زمین گسترده شده بود وتو نمی توانستی خاک را از این درختان جدا ببینی برایم جالب بود که براستی زمین مادر طبیعت است یا این درختان سر به فلک کشیده ای که زمین را در آغوش کشیده اند ،عطر دلنواز شکوفه های بهاری تورا غرق آرامش می ساخت کافی بود چشم میبستی و نفسی تازه می کردی ،وقتی با ماشین از میان مه می گذشتیم برایم حکم پرواز داشت در میان ابرها ودر آن میان پرس و جوی حسین که چرا ابرها اینجا هستند و قانع کردن او... خوب بود نم باران و بوی ...
1 ارديبهشت 1392

سیزده بدر 92

انسان یاد گرفته تا به بهانه های متفاوت فاصله خود با طبیعت را کم کند وبرای زمان کوتاهی هم که شده خود رادر  آغوش طبیعت قرار دهد تا جویای گم شده ی خود باشد .ما نیز به مانند تمام دوستان که عاشق با هم بودن بدون حصار دیوار ها هستند روز خود را به سبزه های تازه از خاک سر بیرون زده گره زدیم ودلبستگی های چهار دیواری خانه را رها ساختیم و به دشت وصحرا رو کردیم ،آنجا که جانت بوی تازگی می گیرد و وجودت مملو از طراوت بهاری می شود ،کافی بود تا نفس عمیقی بکشی وچشم بر آسمان خراشهای اطرافت ببندی ونگاهی به نزدیک بیاندازی دور وبرت پر بود از خاک وسبزه وآب وخنده وبازی ورهایی کودکان ومن در آن میان سعی کردم تا حصار ها را از حسینم کنار بزنم ودورادور اورا نظاره گ...
17 فروردين 1392

اینم اتاق حسین کوچولو

دنیای پاک کودکان را بیش از هر چیزی دوست دارم دنیایی فرا تر از وهم وخیال جایی که می توان بود و نبود ،کودکی مانند بزرگسالی محصور در ابعاد زندگی نبوده بلکه رها وآزاد وبکر ودست نخورده است دنیاییی ناب که گه گاه ما بزرگتر ها کودکانمان را از داشتن آن محروم می کنیم این را به خودم می گویم که گه گاه  بنا به موقعیتی که در آن قرار داریم کودکم را از بازیگوشی کردن در خانه ی دیگران محروم می کنم به حکم نگه داشتن ادب کمانکه می دانم بزرگترین خیانت را در حق طفلم می کنم وآن محصور کردن او در باید ها ونباید هایی است که برای با ادب خواندن کودکم به او دیکته می کنم ،روز ها که می گذرد سعی می کنم تا بیشتر با دنیای او آشنا شوم پس لازمه ی آن سفری است بر دنیای کودک...
12 فروردين 1392

تویی خورشید دلم

بچه ها خورشیدهایی هستندکه با تشعشعات طلایی وجودشان رنگ تازه ای به هستیمان می دهندهرچند با آمدنشان در حریم خانه مسئولیت بزرگی را برایمان به ارمغان می آورند ،ولیکن باتمام بازیگوشی هایشان وگه گاه خستگی هایی که برای ما دارند موجوداتی لطیف و دوست داشتنی اند ،شاید این جاذبه به این علت است که وجودشان هنوز دستخوش دنیا نشده و افکارشان پاک است وبی هیچ توقعی به این دنیا واطرافیان به زندگی کودکانه شان ادامه می دهندگاه آرزو میکنم کودکم کودک بماند یا اینکه بتواند در حین رشد وتکامل طفل ناز وجودش را از پلیدی ها محفوظ دارد.                     &nbs...
11 فروردين 1392