اینم اتاق حسین کوچولو
دنیای پاک کودکان را بیش از هر چیزی دوست دارم دنیایی فرا تر از وهم وخیال جایی که می توان بود و نبود ،کودکی مانند بزرگسالی محصور در ابعاد زندگی نبوده بلکه رها وآزاد وبکر ودست نخورده است دنیاییی ناب که گه گاه ما بزرگتر ها کودکانمان را از داشتن آن محروم می کنیم این را به خودم می گویم که گه گاه بنا به موقعیتی که در آن قرار داریم کودکم را از بازیگوشی کردن در خانه ی دیگران محروم می کنم به حکم نگه داشتن ادب کمانکه می دانم بزرگترین خیانت را در حق طفلم می کنم وآن محصور کردن او در باید ها ونباید هایی است که برای با ادب خواندن کودکم به او دیکته می کنم ،روز ها که می گذرد سعی می کنم تا بیشتر با دنیای او آشنا شوم پس لازمه ی آن سفری است بر دنیای کودکی ام تا یاد آوری شوم برای افکار وعقایدم ،که انسان آمده تا با آزمون وخطا پله های نردبان زندگی اش را بالا رود منکر قدرت شتاب دهنده تجربه نیستم ولی خوب می دانم برای بالا رفتن باید گام به گام وآهسته قدم برداشت ولی نمی دانم چه باعث می شود که خطی بر دانسته هایم بکشم وخواسته دیگران را بر خواست کودکم ترجیح دهم .کافی است ذره ای به آنچه که سرمشق ماست نظری بیفکنم تا ببینم که بزرگان مذهبم نیز مرا متذکر شده اند که هفت سال اول کودکی ،پادشاهی است ولی از خود می پرسم آیا کودکم پادشاه سرزمین کوچک خویش است یا بله قربان گوی بزرگتر ها هر چند حسین کودک من آنقدر روح بزرگ وفراری دارد که گمان نکنم به انحصار چیزی در آید با تمام تذکرات ما کاری که حسین می کند زیباست ،فراموشی ،او هر بار فراموش می کند که ما او را از شیطنت کردن در مقابل دیگران باز می داریم وباز به میل لجام گسیخته ورام نشده کودکی خویش جواب مثبت می دهد وتجربه گر خواسته های خویش می شود دوست دارم همواره محیطی شاد برایش محیا کنم پس زحمت این را به خودم دادم تا قبل از ورود به خانه تازه مان تدارک بخش محیطی گرم برای اتاق او باشم من نیز راه او پیش گرفتم وچشم بر زمان بستم ودر دنیای کودکی سیری کردم وبا سوزن زدن بر تار وپود بی جان تکه های پارچه آنان را هماهنگ ساختم و چهار دیواری او را در میان رنگ ها گم ساختم خوشحالم که هر کسی که وارد خانه مان می شود حسینم دستش را می گیرد واو را به دنیای کوچک اتاقش می برد برایم این کارش معنای پذیرفتن ومقبول واقع شدن کارم در نظر اوست .می دانم گام کوچکی است برای روح لطیف او ولی از ساکن ماندن وافسوس خوردن بهتر است از خداوند می خواهم تا یاریم کند مادری باشم که با گذشت زمان وجدانم مرا سرزنش نکند وبتوانم رسالت مادری را برای او به جا بیاورم. خدایابه هرکه دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است وبه هر کس دوست تر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است حسین گلم خیلی دوست دارم