حسین جونحسین جون، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
حسن جونحسن جون، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

شامرزایی کته shamerzaei kote

اولین برف پاییزی در شهمیرزاد

اولین برف پاییزی به شکرانه رحمت الهی، شهمیرزاد را در اولین روز از آخرین ماه پاییز سفید پوش کرد حسین کوچولو مامان هنوز توی رختخواب گرم ونرمش خوابیده وخبر از آمدن برف نداره  خدا می دانه وقتی چشمش به برف بیافته چکار می کنه آخه دیروز پشت پنجره به درخت های پاییزی نگاه می کرد وشعر پاییز را تکرار می کرد تا یاد بگیره، حالا با یه چشم به هم زدن زمستونش هم از راه رسیده ...         ...
1 آذر 1392

محرم 92

                محرم که از راه می رسد می توانم شوری تازه را در وجودت ببینم هر ثانیه لحظه شماری برای رفتن به مسجد و سینه زدن های  پای مداح  و در آخر هم بازیگوشی های کودکانه برایت از محرم  خاطرات خوبی به جا می گذارد . و یاد می گیری که چگونه هم پای دیگران ارادت خودت را به این خاندان نشان دهی  با شعر هایی که برایت خواندم و عکس هایی که نشانت دادم به درک در حد خودت نسبت به محرم رسیدی ...همیشه خیمه سیاه محرمت به پا باشد وسینه ات هر سال مشتاق تر از قبل برای پذیرش ودرک این حماسه بزرگ. کوچولو مامان تا می توانی در لوای پرچم محرم باش تا لوح پ...
1 آذر 1392

شعر محرم

دویدم و دویدم به کربلا رسیدم *** همان روز که خورشید و ماه گرفت *** جوی خون روی زمین راه گرفت *** بچّه‌ای تشنه بود و شیر می‌خورد *** پشت هم به خیمه‌ها تیر می‌خورد *** آن طرف نیزه بود و سپر بود *** این طرف فرشته بود و پر بود *** خون می‌ریخت از آسمان میدان *** امام رفت تنها میان میدان *** چند تا مرد به روی او تیغ زدند *** ناگهان فرشته‌ها جیغ زدند .     با خواندن این شعر ساده وروان برات تونستم وقایع کربلارا برات توضیح بدم تا به اندازه ذهن کوچولوت از این روزهای بزرگ آگاهی داشته باشی ...
22 آبان 1392

یک شاخه گل هدیه به مامان

  برای هرکودکی پارک قشنگترین قسمت زندگی اینکه یه فضای بزرگ داشته باشی تا حسابی بالا وپایین بپری ،بچگیه و ذوق وشوق خاص خودش و دلم می خواهد لحظه لحظه کودکی تو را ثبت کنم تا برایت همیشه زنده بماند هر عکسی خود گویای ناب لحظه ای شیرین اینه که مامان از هر تکان خوردن تو عکس می گیره تا وقتی بزرگ شدی ببینی چه بچه پر جنب وجوشی بودی ...   اینم اولین گلی که حسین خوشگل مامان با دلبری تمام به مامانی داده البته بدون خواست کس دیگری وبا اراده کوچولو خودش ، برام این گل که از روی چمن های سبز پیدا کردی وبعد از کمی بازی و خیره شدن به آن شاخه گل، هدیه دادیش به مامان اندازه تمام دنیا  ارزش داره ممنون گل خوشگلم   ...
19 آبان 1392

السلام علیک یا رقیه بنت الحسین

  ساحل زخم گلویت دل دریای من است موی تو سوخته اما شب یلدای من است آمدی داغ دل تنگ مرا تازه کنی یا دلت سوخته از دربدری های من است خواب دیدم بغلم کرده ای و میبوسی سر تو در بغلم، معنی رویای من است وای بابا چه بلایی به سرت آمده است؟ لبت انگار ترک خورده تر از پای من است بس که زخمی شده ای چهره ی تو برگشته است باورم نیست که این سر سر بابای من است من به عشق تو سر سوخته را شانه زدم دیده وا کن به خدا وقت تماشای من است عمه از دست زمین خوردن من پیر شده نیمی از خم شدن قامت او پای من است دست بر بال ملائک زدن از دوش عمو  ماجرای سحر روشن فردای من است   ***مصطفی متولی***   پل...
17 آبان 1392

السلام علیک یا باب الحوائج

    لالا لالاچرا ای آسمونی                     زداغت گشته بابا قد کمونی    مرا حیران نمودی بس کن اصغر            چرا رو سوی خیمه میکشونی             السلام علیک یا علی اصغر (ع)       هنگامه ای که چشم گشودم به این جهان قبل از آن که نمک گیر مهر مادر شوم و از شیر سیر آب ،پدرم مرا با عشق شما آشنا کرد وکامم را با تربت پاک کربلا متبرک ساخت ، شش ماهه  بودم که دعوتتان را اجابت کردم وخود را به میعادگاه شیر خوارگان رساندم تا با هر گریه ام نام تو را فریاد ز...
17 آبان 1392

ماه خون ماه اشك ماه ماتم شد ، بر دل فاطمه داغ عالم شد .

 وباز به رسم گردون این روزگار عقربه شمار زندگانیمان به ساعات عاشقی ودلدادگی رسید صدای تیک تاک این گذر، دلنشین ترین صدای عمرم است صدایی که همراه است با شیفتگی وصف ناشدنی که حکایت از وصالی فرا زمینی دارد هنگامه ای که همه عالم میروندتا در هیاهوی فریاد نام حسین جان دهند وروحشان  ققنوس وار از خاکستر این قیام دوباره بپاخیزدوجان تازه ای  به خودگیرد .لحظات نابی در حال سپری شدن است زمینیان وآسمانیان همسو شده اند وتمام گیتی سیاه پوش ماتم  غمی است که درمانش اینروزهاتنها جاری شدن اشک است ودر خود شکستن وخدارا شکر که باری دیگر نفس در کالبدمان جریان داردتابر لب نام اسطوره بندگی را ببریم و جانمان را به نام حسین جلا دهیم ... سپیدی مو...
15 آبان 1392

کوچولو باحال

   هر وقت یه پست جدید می گذارم با ناراحتی تمام خبر از عکس هات می گیری ومی پرسی پاکشون کردی؟ وبا نشون دادنشون آرام می شی و همین علاقه ات من را مصمم می کنه تا برات بیشتر بنویسم ومطلب بگذارم تا وقتی بزرگ شدی یادت بیاد چه کوچولوی باحالی بودی ....دوستت دارم مامانی بیشتر از هر چیزی که فکرش را بکنی البته! توی قلبم مقام اول مال ...بعد هرچی از قلبم مانده مال تو ،خود خودت که این روزها بیش از همیشه شیرین شدی وگرمای زندگی ما را دو چندان کردی خدا هرگز این دلخوشی ها را از من نگیره مگر با مرگم که راضی ام به این حقیقت... دوست داشتن بزرگ ترین هدیه ای که خدا به قلبم داده ،و دوست داشتن تو یکی از ناب ترین تجارب زندگی منه،حسینم لبخند شیرین ونگا...
28 مهر 1392

دانستنیهای مامانی

منزل بايد به يك محيط عالي آموزشي براي يادگيري كودك تبديل شود. خانه را از كتابهاي مصور رنگي ،اسباب بازي ، مداد، كاغذ ،مداد رنگي ،آب رنگ ،گل رس ،كاست  ضبط صوت و.... پركنيد. مكعب سازي  :  او بايد با مكعب ها  بازي كند  و بزرگي و كوچكي را  ياد بگيرد. رنگ كردن با انگشت  : رنگ كردن با انگشت  اگرچه با  كثافتكاري  همراه است  اما احساس  وجدآور و نيرومندي به او مي بخشد  و تجربيات  تازه اي  به دست مي آورد. كشيدن خطوط  : كودكان را وادار كنيد  بخوانند و بنويسند و نقاشي كنند. گل رس  و خمير مجسمه سازي :  تجربه خوبي ...
28 مهر 1392