السلام علیک یا باب الحوائج
لالا لالاچرا ای آسمونی زداغت گشته بابا قد کمونی
مرا حیران نمودی بس کن اصغر چرا رو سوی خیمه میکشونی
السلام علیک یا علی اصغر (ع)
هنگامه ای که چشم گشودم به این جهان قبل از آن که نمک گیر مهر مادر شوم و از شیر سیر آب ،پدرم مرا با عشق شما آشنا کرد وکامم را با تربت پاک کربلا متبرک ساخت ، شش ماهه بودم که دعوتتان را اجابت کردم وخود را به میعادگاه شیر خوارگان رساندم تا با هر گریه ام نام تو را فریاد زنم وتشنگی لبان وبی تابی جانت رایاد آور شوم لباس سبز را برتنم کردند ومرا زیر لوای پرچم محرم بیمه ابلفضل کردند .جانم با شیری که آغشته به اشک بر اهل بیت بود شکل گرفت وروحم در ضمضمه های نام حسین به پرواز در آمد ومحرم برای من وکودکان هم دوره ی من رنگ وبوی دیگری گرفت ،چرا که مزین گشت بر پیمانی ناگسستنی با باب الحوائج شیرخواره کربلا ، واکنون که نزدیک به چهارسال دارم باز لبیک گفته ودراین حضور سبز شرکت کردم تا بگویم آقا جان جانم به فدایت ببین که شش ماهه سربازت قدی کشیده ومردی شده برای خود، آقا جان دستم بگیر وبرایم دعا کن تا این مهر ودلدادگی از کفم نرودو پیر غلام کوی عشقت شوم .