حسین جونحسین جون، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
حسن جونحسن جون، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

شامرزایی کته shamerzaei kote

کوچولوی زود رنج مامان

نمی دونم وقتی کوچیک بودم چقدر معنی بدقولی وتنهایی برام معنا داشت اما خوب می دونم که کوچکترین حرکت من در قبال حسین معنایی ژرف برای او دارد همیشه سعی می کنم وقتی خوابه به اتاق کارم بیام و به قراردادن مطلب توی وب کوچولوم بپردازم وخدا نکنه که حسین وسط کار بلند بشه خیلی زود از من می خواد برم پیشش و وقتی کمی دیرتر برم با چهره ناراحت وابروهای گره کرده وروی برگشته متوجه دسته گلی می شم که به آب دادم همه اینها بخصوص نگاه سرد وسکوتش یعنی از دستم حسابی دلگیر شده حالا بیا و براش توضیح بده اصلا توضیح من براش قانع کننده نیست وفقط گه گداری با اخم یه نیم نگاهی به مامان می ندازه مگر اینکه مامان با طرفندهایی این بدقولی را از دلش در بیاره و وقتی شاد شد دیگه یا...
24 خرداد 1392

تردید مادرانه

شاید یه حس مادرانه یا ترسی موهوم ،نمی دانم چند وقتی است که با خودم کشمکش داشتم که آیا ساخت یک وبلاگ درسته یا نه آن هم در زمانه ما ...در محیط سایبری بی شک کاراکتر به کاراکتر نوشته هایمان وعقاید نهفته در آن مورد بررسی از ما بهتران قرار می گیرد .برایم این سوال پیش آمده که آیا کودکم دوست دارد تا کودکی هایش را در پهنای این دنیای بی کران مجازی به تجسم بکشانم ؟نمی دانم؟اما اینرا خوب می دانم که نمی توان از حقیقت این دنیای محصور کننده گذشت واین گستره بی جا ومکان امروز بخش وسیعی از زندگی ما را به خود اختصاص داده واز قدیم گفته اند طلا که پاک است چه حاجت به خاک است زندگی مثل کف دست است صاف وهویدا پس چیزی برای پنهان کردن نیست که بخواهم از آن بهراسم صاحب...
23 خرداد 1392

بلاخره منم رفتم مدرسه

بلاخره مامانی منم به آرزوش رسید ، بعد از یک سال تحصیلی که چشمت به بچه ها بود وتمام وقت کیف به دوش حسرت می خوردی حالا به آرزوت رسیدی ،کلاس نقاشی وژیمناستیک انرژی تازه ای به تو داده لحظه شماری کردنت واسه رفتن به کلاس دیدنی واز همه شیرین تر خداحافظی تو با معلمت دست کوچولوت را به سمت مربی دراز می کنی وبعد از تشکر با جدیت تمام به مربیت میگی فردا می بینمت .خیلی خوشحالم که به خواسته ات رسیدی خیلی آرامتر شدی و روزها برات معنی تازه ای به خودش گرفته انشاالله روی کرسی دکترا ببینمت مامانی گلم .هنوز بلد نیستی نقاشی با موضوع بکشی ومن باید راهنماییت کنم وگرنه یه خط می کشی و انتهای آن را به هم می رسونی برای من این کار تو یه قدم بزرگ ولی برای مربی که شا...
23 خرداد 1392

دلبری پسرکم

وقتی سجاده ات را پهن می کنی ضربان قلبم به اوج می رسد می خواهم با تمام وجودم تورا در آغوش بگیرم و ببوسم امیدوارم که همیشه این سجاده گشوده باشد وتو نیز در یابی که در این هستی تنها کسی که دستگیر واقعی است خالق یکتا است و بس .دلت همچون سجاده ات سبز ووجودت پر از ایمان به خدا باشد .                              خداوند حامی قلب پاکت باشد ...
16 ارديبهشت 1392

روز مادر

                                                                          در شب میلاد بانوی دو عالم که به نام مادر نام نهاده شده هدیه ای به من عطا گشت که به یومن این شب با برکت برایم قابل ستایش است ،و این نظر ولطف خداوند در زندگی است که هرگز نمی توانی پیش بینی کنی فردا چه چیزی در انتظار توست و وقتی نگاهی گرم را در هستی ات ناظری برایت زندگی شیرین تر می شود اینکه با تمام وجودت درک کنی خداوند عاشقانه به تو می نگرد تویی که گه گاه کودکی کردن هایت خودت ر...
14 ارديبهشت 1392

مادرانه،همراه وهم پای کودک

همچون کودکان نو پا به دنبال پیدا کردن راه از بیراهه به امتحان جاده های پیش رویم پا می گذارم این روزها که بیش از پیش سعی می کنم تا کودکی کنم ودر دنیای بی حد ومرز کودکم وارد شوم ،دوستی او را بیشتر لمس می کنم چند وقتی است که برایش نقش همبازی را ایفا می کنم و او نیز پذیرای این امر شده خویش آرامتر گشته واز اینکه اوقاتش را با هم می گذرانیم دیگر گله نمی کند ،وتا درب خانه باز می شود نمی خواهد بگریزد .گاهی می ترسیدم از اینکه او آنقدر مشتاق رهایی از منزل است با اینکه چارچوب خانه ما پر است از محبت باز هم گویی چیزی برایش کم بود تجربه ی رفاقتم با او به من ثابت کرد که تنها مشکل او تنهایی است همیشه شاکی و پر سر وصدا وکج خلق بود وهر وقت کار من فشرده میشد ل...
3 ارديبهشت 1392

شهمیرزاد در یک قدمی شهرستان شدن

بزرگی برایم گفت چه چیز مانع خورشید میتواند شود یک روز دو روز  سه روز ابر میتوانند جلوی پرتو افکنی خورشید را بگیرد در این حال هم آنقدر درخشان است که از اطراف میتوان تشعشعات طلایی خورشید را نظاره کرد ومثل شهمیرزاد مثل خورشید پشت ابر است واز قدیم گفته اند که خورشید پشت ابر نمی ماند. من یک آدم متعصب نیستم ولی ناحقی ها واجحافی که در حق سرزمین کوچک اما وسیع در شهرت وفرهیختگی دل هر شهروندی را می سوزاند اینکه بخواهند نام این شهر ناب را محو کنند ظلمی است آشکار بر شهری که مهد پرورش فرهیختگان و بزرگان است شهری که فرهنگش زبان زد خاص و عام است ،سانسور های خبری استان بی مهرمان که در کمال بی وفایی سعی بر این دارند تا از آوردن نام این شهر در صدا وسیما...
1 ارديبهشت 1392