بلاخره منم رفتم مدرسه
بلاخره مامانی منم به آرزوش رسید،بعد از یک سال تحصیلی که چشمت به بچه ها بود وتمام وقت کیف به دوش حسرت می خوردی حالا به آرزوت رسیدی ،کلاس نقاشی وژیمناستیک انرژی تازه ای به تو داده لحظه شماری کردنت واسه رفتن به کلاس دیدنی واز همه شیرین تر خداحافظی تو با معلمت دست کوچولوت را به سمت مربی دراز می کنی وبعد از تشکر با جدیت تمام به مربیت میگی فردا می بینمت .خیلی خوشحالم که به خواسته ات رسیدی خیلی آرامتر شدی و روزها برات معنی تازه ای به خودش گرفته انشاالله روی کرسی دکترا ببینمت مامانی گلم .هنوز بلد نیستی نقاشی با موضوع بکشی ومن باید راهنماییت کنم وگرنه یه خط می کشی و انتهای آن را به هم می رسونی برای من این کار تو یه قدم بزرگ ولی برای مربی که شاگرد سه ساله نداشته یه ذره سخته چون می خواهد توهم مثل بقیه تمام دفتر نقاشیت بی خط باشد وبا موضوع نمی خواهم گلایه کنم دستش درد نکنه همین قدر که پسرم به آرزوش رسیده خیلیه ولی خوب بهتر بود معلم ها به اندازه سن و سال کوچولو ها از آن ها توقع داشتند معلم ژیمناستیکت هم نمی تونه بپذیره که تو همراه بچه ها کامل تمریناتت را انجام ندی مهم نیست مهم بودن تو در کنار بچه ها وداشتن معلم که آرزوی تو بوده خوش بگذرونی کوچولوی مامان،تابستانت گرم وشیرین باشه.خیلی دوستت دارم گلم.