کوچولوی زود رنج مامان

نمی دونم وقتی کوچیک بودم چقدر معنی بدقولی وتنهایی برام معنا داشت اما خوب می دونم که کوچکترین حرکت من در قبال حسین معنایی ژرف برای او دارد همیشه سعی می کنم وقتی خوابه به اتاق کارم بیام و به قراردادن مطلب توی وب کوچولوم بپردازم وخدا نکنه که حسین وسط کار بلند بشه خیلی زود از من می خواد برم پیشش و وقتی کمی دیرتر برم با چهره ناراحت وابروهای گره کرده وروی برگشته متوجه دسته گلی می شم که به آب دادم همه اینها بخصوص نگاه سرد وسکوتش یعنی از دستم حسابی دلگیر شده حالا بیا و براش توضیح بده اصلا توضیح من براش قانع کننده نیست وفقط گه گداری با اخم یه نیم نگاهی به مامان می ندازه مگر اینکه مامان با طرفندهایی این بدقولی را از دلش در بیاره و وقتی شاد شد دیگه یادش می ره یعنی امیدوارم یادت بره کوچولوی من ،حسین مامان خیلی تیز وبا اینکه کمتر از چهار سال سن داره گاهی وقت ها طوری برخورد می کنه که برای من مادر درس عبرت بزرگی می شه به نظرم بچه های امروز افکارشان خیلی سریع در حال تحول و شکل گیری .اصلا دوست ندارم با نگاهش بهم بفهمونه که کارت مهمتر از خواسته من بوده ووقتی هم که با مامان آشتی می کنه ویخش آب می شه اولین جمله اش اینه که منو تنها گذاشتی ،دوستداره وقتی بیداره تمام وقت کنارش باشم وقتی هم در آشپزخانه مشغولم یا کنارم یا اینکه هر چند وقت صدام می زنه مامانی بیا بوست کنم واگه غذا در حال پخت باشه یا ظرفی به دستم باید بدون چون و چرا به امرش گوش بدم ،براش خیلی مهم که احساس کنه کنارشم وبا وجود بودنم در کنارش دوستش هم دارم بارها درطی روز، وشب هنگام خواب می پرسه دوستم دارید مطمئنا  وقتی من به سن او بودم شاید با کودکی ام دوست داشتم که دوستم بدارند ولی هرگز یادم نمیآید کسی را استیحضاح کرده باشم .همه این تیز بازی هاش باعث می شه تا بیش از پیش توی قلبم جا داشته باشه و واسه شخصییت کوچولوش احترام بگذارم.مامانی همیشه دوست دارم .

اینم وا شدن یخ حسین کوچولو بعد از کلی منت کشی و پیدا کردن عینک گم شده اش...     همیشه شاد باشی گلم