پلی به گذشته
وقتی آهنگ عزیمت به این دنیا را کردی شاید در ذهن نمی گنجاندی که در حین تولد به مخاطره بیفتی ومن و خودت را به ستیز با مرگ مواجه کنی اما اراده ات به سرسختی من رفته در زندگی ام تنها یکبار یادم رفت که هستی ام به چه وابسته است فراموش کردم که هرچه هست به خواست ولطف اوست واز دست دادن خواهرت شد بزرگترین تجربه تلخ زندگانی ام ،این شد که در بدو تولدت با تمام استرسی که بر من وارد بود عزمم را جزم کردم تا یاریت کنم تا چشمت بر این دنیا گشوده شود وتو نیز با جسارتی که به خرج دادی شادمانی را برای من و پدرت به ارمغان آوردی ،شاید برای وحیدزیباترین لحظه بود در نگاه پدرت چیزی جزء شادکامی دیده نمی شد علاقه او به تو و علاقه تو به پدرت وصف نا شدنی است گه گاه به دوست داشتنت حسادت می کنم آری اولین کلامی که به زبان آوردی بابا بود و تا امروز که می توانی دست وپا شکسته سخن بگویی به یاد نمی آورم روزی را که تو چشم گشوده باشی وسوال نکنی :بابا کجاست رفت سر کار ؟ خیلی بازیگوش و کنجکاوی بیشتر با وسایل خانه بازی می کنی تا با اسباب بازی هایت .شیرینی که تو به زندگی ما بخشیدی وصف نا شدنی است .من وپدرت دوستت داریم و آرزوی ما موفقیت وشادکامی توست برایت دنیایی آرامش وتنی سالم آرزومندم30/7091