الحاق شهمیرزاد به سرزمین مادریش مازندران
حسین کوچولو مامان ساکن شهری با صفاست که این روزها نا مهربانی زیادی شامل حالش شده شهری که شهروندان متینش به سبب فرهنگ بالا گذشت را پیشه زندگیشان قرار داده اند اما دست روزگار سیلی سختی بر گونه سرخ شهر خونگرممان زده شهری که همواره آغوش گرمش رو به مهمانانش گشوده است ،شهری که روزهای تعطیل میعادگاه دوستانیست که اکثرا هم استانی اند اما می آیند وکمال استفاده را می برند وچه می شود شامل حال این شهر دست ودلباز ؟ انتقال آبش به حومه شهر آبی که حکم رگ و خون این شهر است وخشک شدن قنات وچمساران این دیار سبز ،وبه تبع خشک شدن درختان کهنسال که به مثابه ریه این شهر پاک است وباغاتی که بعضی از دوستان غافل از وجودشان می شوند وزباله های مانده از یک روز خوش می ماند یادگاری برای باغات این شهر .آری عمری است که شهمیرزاد جایگاه مناسبی است برای گذران لحظاتی ناب اما آنزمان که پای نیاز این شهر ومردمانش به میان می آید هیچ گوش شنوا وهیچ چشم بینایی نیست ،قبل از این هرگاه شاهد کوچ همشهریهایم بودم در دل می گفتم چه نامهربان ؟ چگونه می توانند از زادگاهشان بگذرنداما امروز که خود مادرم وپای آینده فرزندم به میان است واز سویی دیگر فریاد این شهر که به گوشم آشناست مرا وا می دارد تا بی تفاوت از میان این همه نا برابری نگذرم مردم شهرم نیز با تمام صبرشان به ستوه آمده اند نابرابری تا به کی ،کمانکه بزرگان بر این عقیده راسخ بوده اند که حق گرفتنی است وهمشهریان عزیزم نیز به این امر واقف شده اند که فرهنگ غنیمان محترم اما نباید بگذاریم بیش از این به این شهر ومردمان ساکنش جفا شود پس دست به سوی سرزمین مادری دراز کردیم تا که شاید راهی شود برای این شهر به تبعید کشیده شده شهری که از هر لحاظ پیوند خورده به مردمان شمال کشور وهم لهجه وهم خو وهم منشند ولی ناخواسته به استانی تعلق گرفته اند که در قبال حقوق حداقلی این شهر چشم خود را بسته وخود را به خواب زده شهمیرزاد که به لطف شهرستان شدن شهر همجوارمان بخش شد نه تنها پیشرفت نکرد وبه بالا کشیده نشد بلکه بیش از گذشته به عقب رانده شد حتی ادارات این شهر که لازمه رفع نیاز همشهریان است یا به آن شهرانتقال یافت یا عملا غیر فعال گشت وبه اسم غعال است وباید به همان اداره در شهر مجاور رجوع کرد ،در عمل دستان این شهر را بسته اند تا همواره در سکون بماند وتنها روزنه امید که مستقل شدن آن بود را می خواهند بگیرند تا شهمیرزاد به رشد وتکامل نرسد .در سایت اختصاصی آنان دیدم که دوستان کم لطفمان گردشگری بودن شهرمان را زیر سوال بردند و جاذبه این شهر را به کمان رستم وشیر قلعه خلاصه کرده اند می خواهم بدانم واقعا از دیدن جاذبه های وافر شهرم غافلند یا برای تسلی قلبشان این گونه مدعیند لازم به این نیست که تک تک آنها را برایشان فهرست کنم آنانکه چشم بصیرت دارند از این همه جاذبه غافل نیستند کمانکه آب وهوای متمایز شهرم خود بزرگترین جاذبه گردشگری استان کویری سمنان است وخود معترفند به اینکه شهمیرزاد نگین انگشتری سمنان است وبی پرده بگویم تمام دلواپسی آنان در این است که این شهردر وجود شهمیرزاد است که به چشم می آید وگرنه دارایی قابل ذکر این شهرستان چیست؟ جالب آنجاست که در سایت های این شهر از جاذبه های گردشگری شهمیرزاد نام می برند اما دوستانی از جنس خودشان کامنت می گذارند و این شهر گردشگری بین المللی را زیر سوال می برند .وخطابه امام جمعه شهرمان را که می خواهد تا مصوبه رسمی دولت اعلام شود را زیر سوال می برند واز خطبه امام جمعه شهرشان که به این تصمیم کشوری معترض است وتحریک آمیز است نا دیده می گیرند راست می گویند از قدیم گفته اند خبر مرگ خوش است که برای همسایه باشد وچه همسایه ای بهتر از شهر ما.بگذریم، از این بی مهری ها زیاد است فقط اینرا می دانم که نباید دست روی دست گذاشت ونشست تا سرنوشتمان را دیگران برایمان رقم بزنند .شاید ما به حکم سکوت پدرانمان مجبور بودیم تا عدم امکانات را تحمل کنیم از پیشرفت جا بمانیم اما این جفا در حق فرزندانمان است وشهری که مادرانه ما را در گهواره ی وجودش جای داده که ما نیز قدمی بر نداریم وامکانات روز را برای کودکانمان محیا نکنیم وصدای فریاد شهری که از داشته های خود نیز محروم شده را نشنویم وآب را به جویبارهایش باز نگردانیم وآبیادیش را تضمین نکنیم ،بی شک ملحق شدنمان به سرزمین مادری ما را از این انحصار وتبعید در می آورد .