حسین جونحسین جون، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
حسن جونحسن جون، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

شامرزایی کته shamerzaei kote

دلنوشته ای مادرانه برای حسین و حسن ،گلهای ناز مامان

1393/7/3 19:55
نویسنده : مامانی
332 بازدید
اشتراک گذاری

لحظه لحظه گذر ثانیه ها را در این حال و هوا دوست دارم...

تکرار دوباره ی حس مادر شدن را با تمام وجودم می ستایم...

در تمام عمر یک مادر هیچ زمانی لذت بخش تر از به آغوش کشیدن کودکش نیست...

هنگامه ای که طفلم در گهواره ی جانم آرامیده واز شیره وجودم سیر آب می شود ،آن لحظه ی نابی را که با دست کوچکش انگشتم را می فشارد و با نگاهی سر شار از وابستگی به چشمانم خیره می شود ودر انتهای این دلدادگی لبخند ملیحش را نثارم می کند ،آن دم که عطر بی مثال وجودش مشامم را می نوازد و جانم را تازه می کند دوست دارم...

محو شدن به معجزه خلقت موجودی که در مقابلم با تمام بی زبانیش قدرتی بی پایان را فریاد می کند ،دوست دارم...

این روز ها که خداوند فرصتی دوباره به من داده تا حس داشتن کودکی نوپا را که دنیایی است از شیرینی را تجربه کنم وهمراه با آن برای کودکی که این روزها را پشت سر نهاده و قامتی برهم زده وبرای خودش مردی کوچک شده مادری کنم،حسی جالب و ستودنی است اینکه در یک لحظه گویا در دو بعد از زمان به سر می بری هم زمان، هم باید همپای کودکی تازه چشم بر هستی گشوده ،تمامیتت را به خدمتش در آوری و در عین حال از کودکی کنجکاو وجویای کسب تجربه در نمانی ، شیرین است این تجربه ،یا بهتر بگویم این حس مادرانه ...

حالا می دانم همانطور که هر کسی به طریقی وبا تجربه ای منحصر به فرد مادر می شود ، خود حس مادرانه نیز بالا وپایین هایی دارد که برای هر شخصی در هر وهله زمانی متفاوت است ،اینکه تا دیروز مادر بودم وامروز هم مادر اما دیروز کجا وامروز کجا؟ اگر تا دیروز سلطان قلبم وسکان دار کشتی جانم حسین کوچولو بود که در دریای هستیم یکه تازی می کرد وجولان می داد امروز تخت سلطنت زندگیم دو تاج دار دارد و آسمان هستیم خورشید و ماه دارد ... بی شک امروز رسالت مادریم از زمین تا به آسمان فرق دارد چرا که باید گوی محبت قلبم را به دو نیم یکسان تقسیم کنم وچتری که بر سر کودکانم می نهم باید سایه ای یکسان بر سرشان بیفکند ،سخت است اما این احتیاط هم شیرین است ...

حسین وحسن ،گل های ناز مامان وجودتان برای من دوست داشتنی و برای من شما مثل آب وهوایید که آدمی نه بی آب تاب ماندن دارد ونه بی اکسیژن توان زیستن پس برای مادر جفتتان عزیزید نه بزرگی حسین وبچه اولی به چشمم می آید ونه تهتقاری بودن حسن ، محبت من در کفه ی ترازوی مادرانه به یک اندازه سنجیده می شود ...

دوستتان دارم .....دوستتان دارم به قدر همین لحظه که هستم و ودر کنارتان نفس به نفس شماره می کنم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سها و نی نی کوچولو
11 مهر 93 8:42
نفیسه جان خدا رو شکر که این همه احساس قشنگ هست که آدم بهش فکر کنه و قشنگتر اینکه مث شما بتونه بنویسه .... خدا رو شکر برای سلامتی بچه ها ... امیدوارم روزها و هفته ها و ماههای زندگی تون پر از شادی و مهر باشه پاییز قشنگتون مبارک
مامانی
پاسخ
ممنونم خدیجه جون ،همه ماه های خدا دوست داشتنی ولی این پاییز شیرین تر چون همه چشم انتظار سارا جون هستند تا به سلامتی چشم بر این جهان بگشاید